به گزارش رهیافتگان :او گفت قرآن حیلهگری شیطان است، به انجیل شبیه است و چیزی که شبیه انجیل باشد حیلهی بهتری است! زمانیکه از او سؤالی در رابطه با آن چه قرآن دربارهی عیسی(علیه السلام) گفته پرسیدم گفت که هرگز قرآن را نخوانده است چون با خواندن آن احساس بدی پیدا میکرده است، با چشمانی گریان بیرون آمدم، چگونه میتوانست بگوید قرآن حیله شیطانی است در حالیکه خودش قرآن را نخوانده است؟ … نمیتوان به او اعتماد کرد.
در دنیای امروز مفهوم آزادی بسیاری را در سرتاسر کره خاکی، به جوش و خروش برانگیخته است. با این حال، آزادی بدون تفکر، زمینهی انحطاط بشر را فراهم میکند. آزادی اندیشه، هر انسان متفکر و حقیقت طلبی را سرانجام، به حقیقت ناب سوق میدهد. برای افرادی که از بدو تولد، با این حقیقت ناب رشد کردهاند، درک قدر و منزلت آن، دشوار است …
غرب همواره تلاش میکند با تبلیغات منفی، چهره خشن و متحجری از مسلمانان و اسلام به جهان ارائه دهد. برای انسان غربی اسلام در رابطه تنگاتنگی با تروریسم معرفی شده است. رسانههای غربی زمام افکار عمومی را در دست گرفته و آن را در راستای خواستگاههای سیاستمداران خود هدایت میکنند تا مبادا مانعی برای سیاستهای سودجویانهیشان باشد …
با این همه مایهی شگفتی و تحسین است که در قلب همین جامعهی غربی به جستجوی حقیقت همت میگمارند و آن را در اسلام راستین مییابند و در مسیر این جستجو، سختیهای بسیار متحمل میشوند؛ رنجها میبرند و به یک باره تمام دنیای خود را برای رسیدن به حقیقت فدا میکنند.
داستان این کتاب شرح حقیقت جویی و سختیهای راه نیل به آن در زندگی یک دختر امریکایی است.
شرح حال این تازه مسلمان گواه حقانیت دینی است که بسیاری بدون رنج و زحمت از آن بهرهمند شدهاند. دایانا پس از سالها دقت و پژوهش شخصی، فارغ از هرگونه تعصب، دین ناب و اصیل را جستجو میکند و به تشیع روی میآورد. از این جهت کتاب وی قوت قلبی است برای اهل دین و ارزش و ضرورت حمد و سپاس این نعمت الهی را پررنگ میکند …
دایانا (معصومه) در خانوادهای مسیحی اما نه چندان مذهبی در کلورادوی آمریکا متولد شد. در کلورادو تنها یک مرکز اسلامی کوچک وجود دارد که توسط برادران اهل سنت اداره میشود. وی در سال ۱۹۹۴ به اسلام روی آورد و در سال ۱۹۹۹ به حج مشرف شد.
دایانا مدرک لیسانس خود را با کسب رتبهی عالی همزمان در رشتهی فیزیک و در رشتهی ریاضی و گواهینامهی تدریس خود را در سال ۱۹۹۸ از دانشگاه دولتی کولورادو دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۵ موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس در رشتهی آموزش از دانشگاه فینیکس شد. وی مدتی مشغول به تدریس در مدرسهی اسلامی جعفری واقع در دنور امریکا بود.
داستان مسلمان شدن او که سالها پیش به رشتهی تحریر درآمد، توسط شبکه جهانی اسلام نشر یافت و نسخهی الکترونیکی آن بصورت رایگان در اختیار متقاضیان قرار گرفت.
خود دایانا در این باره چنین میگوید: از مدتها پیش میخواستم دربارهی مسلمان شدنم بنویسم. مشکلم اینجا بود که نمیدانستم چه بنویسم و یا این که آن را چطور بنویسم …
در گذشته، تعدادی شرح حال بسیار کوتاه از اینکه چطور مسلمان شدم نوشتهام و بازخوردهای فوق العادهای دریافت کردم. مردمی که به من نامه مینوشتند کسانی بودند که دربارهی اسلام مطالعه و تحقیق میکردند و میتوانستند با داستان من رابطه برقرار کنند و یا اینکه نیاز به اطلاعات داشتند. من از اینکه به واسطهی این شرح حالهای کوتاه با مردم بسیار زیادی آشنا میشدم واقعا لذت میبردم. این باعث میشد که بفهمم باید چیزی ارزشمند در داستان من برای بقیه مردم باشد، به طوری که با گفتن داستانم، شاید بتوانم شرایط کسی را بهبود بخشم …
نویسنده کتاب را در پنج فصل مختلف تنظیم کرده است، در بخش اول مؤلف به این موضوع اشاره میکند که چگونه امکان دارد تمام کسانی که در تمام عمر آنها را میشناخته اشتباه کنند؟!
همچنین وی اذعان میکند که به عنوان کودکی که در امریکا بزرگ شده بود، آموختههایش دربارهی اسلام بسیار ناچیز است. یکی دو مرتبه بطور مختصر در یک کتاب تاریخ در مدرسه، اسلام به ما معرفی شده بود. آنچه من از آن متنها به یاد میآورم این بود که مسلمانان خدایی دارند که الله نامیده میشود و پیامبری جنگ طلب به نام محمد و اینکه آنها به گونهای عجیب عبادت میکنند و لباس میپوشند و در نهایت اینکه اسلام دینی متعلق به عربهاست …
چیز زیادی در اطراف وجود نداشت تا مرا بر آن دارد که بخواهم دربارهی اسلام بدانم. من یقین داشتم که مسیحیت دین راستین است و هیچ انگیزهای نداشتم تا به سایر ادیان توجه کنم، به ویژه دینی که به وضوح شیطانی جلوه داده شده بود. آن روزها عملاً میتوانستم تمام افراد یک ملت (مسلمانان) ذاتاً شرور باشند و این که ما (یعنی غرب یا آمریکا) به یقین مردمان خوبی هستیم. اصلاً چگونه امکان داشت تمام کسانی که به عمرم میشناختم در اشتباه باشند؟
نویسنده در ادامه برای پاسخ دادن به این سؤال که چگونه به اسلام روی آورد، ابتدا به توضیح مختصری از زندگی مذهبیاش پرداخت؛ و اینکه همهی افرادی که من میشناختم به خداوند و به اینکه عیسی(علیه السلام) بخاطر گناهان ما به صلیب کشیده شده معتقد بودند، افرادی که در اطراف من بودند اعتقادات مذهبی داشتند و تلاش میکردند انسانهای درستی باشند اما وابسته به مکتب خاصی نبودند و دین امری خصوصی میان تک تک افراد و خدا بود.
در کودکی مرا به مدارس وابسته به کلیسا میفرستادند تا بطور مقدماتی با دین آشنا شوم، این آموزشها تا سال سوم راهنمایی برایم کافی بودند. احتمالاً آن زمان که کم کم متوجه شدم دنیا مکانی خوب و عادلانه نیست و آنچه پیرامونم میگذشت زیر سوال بردم. دورههایی از افسردگی و عزت نفس پایین را پشت سر گذاشتم. در طول این مدت دربارهی دین به شک و تردید افتادم و …
برای مدتی من تقریباً خودم را متقاعد کرده بودم که خدا وجود ندارد بلکه ساختهی ذهن بشر است. با این وجود زمانیکه وارد دبیرستان شدم دوباره به جستجوی خدا پرداختم.
در طی دوران دبیرستان و دانشگاه به انجمنها و تشکلهای بسیاری پیوستم و عضو گروه آنها شدم و بعد از یکبار ملاقات متوجه شدم که آنها، آن چیزی نیستند که من به دنبالشان بودم …
در حالیکه سوالات بسیاری مرا به فکر عمیق فرو برده بود با مسلمانی آشنا شدم وقتی او را دیدم نمیدانستم که مسلمان است. من واقعاً نمیدانستم مسلمان بودن یعنی چه، ولی باعث شد نگران شوم زیرا به من آموخته بودند اگر کسی به اینکه حضرت عیسی(علیه السلام) بخاطر گناهان او کشته شده است معتقد نباشد، به جهنم خواهد رفت. آیا این میتوانست درست باشد که این شخص صرفاً بخاطر اینکه اعتقاد ندارد حضرت عیسی بخاطر گناهان او کشته شده به جهنم رود، در حالیکه او از هر لحاظ دیگری متدینتر و متواضعتر از تمام کسانی بود که تا آن زمان دیده بودم، من دربارهی ترسم با او صحبت کردم ولی او بجای خودش برای من بسیار نگران شد.
به سراغ رهبر مطالعاتی انجیلم رفتم تا با او دربارهی سؤالاتم صحبت کنم و او بیدرنگ گفت که دوستم به جهنم خواهد رفت. او گفت قرآن حیلهگری شیطان است، به انجیل شبیه است و چیزی که شبیه انجیل باشد حیلهی بهتری است! زمانیکه از او سؤالی در رابطه با آن چه قرآن دربارهی عیسی(علیه السلام) گفته پرسیدم گفت که هرگز قرآن را نخوانده است چون با خواندن آن احساس بدی پیدا میکرده است، با چشمانی گریان بیرون آمدم، چگونه میتوانست بگوید قرآن حیله شیطانی است در حالیکه خودش قرآن را نخوانده است؟ … نمیتوان به او اعتماد کرد. معتقد بودم خداوند کسانی را که کتاب دین دیگری را میخوانند تا زمانی که به دنبال حقیقت میگردند، گمراه نخواهد کرد.
آن زمان تا سر حد مرگ میترسیدم. میترسیدم چرا که دیگر نمیتوانستم به آن افراد اعتماد کنم. این به من و تنها من بستگی داشت که دربارهی درست یا نادرست بودن آنچه یافته بودم تصمیم بگیرم …
مؤلف در ادامهی فصل نخست به چگونگی مطالعاتش دربارهی اسلام، خواندن کتب قدیمی مسیحیت و یافتن چیزهایی که تا آن زمان هیچ یک از اساتیدش درباره مسیحیت به او نگفته بودند، چگونگی مصلوب شدن حضرت عیسی(علیه السلام) مشکلاتی که در انجیل وجود داشت و … میپردازد.
آیا مسلمان بودن خوب است؟ و پس از آن (مسلمانی) چه رخ میدهد؟ زنان و ازدواج، همسریابی، چند همسری، ازدواج موقت، زن و مرد، پوشش مناسب در اسلام، این همه پوشش برای چه؟، اختلاط زن و مرد، برخورد متفاوت با زنان در شرع، فرقههای اسلام، جهاد و فرایض دینی عناوینی هستند که بخش دوم کتاب را شامل میشوند مؤلف پس از توضیحات لازم دربارهی اسلام و با توجه به شواهد موجود تصمیم میگیرد که مسلمان شود و دین اسلام را جایگزین دین مسیحیت بکند، وی در این باره چنین میگوید: از مطرح کردن این موضوع با خانوادهام وحشت داشتم. فکر میکردند عقلم را از دست دادهام، ذهنم را شستشو دادهاند و باید مرا در خانه زندانی کنند. گویا آتش جهنم در انتظار من بود.
هنگامی که تصمیم به رعایت حجاب گرفتم، خائن نسبت به خانواده و عرب گرا که به فرهنگ خود پشت کرده، خوانده شدم … دردناک است بدانی مادرت تو را آن گونه که هستی دوست ندارد و نمیتواند آن را قبول کند. همواره به این دوراهی میرسیدم که چگونه میتوانم نسبت به آنها مهربان باشم و در عین حال از آنچه میگویند و با عقاید دینی من در تضاد است سرپیچی کنم. خواب همیشه واضح نیست …
در ادامهی این فصل نگارنده به مشکلاتی که سر راهش با خانواده خود و دیگران دارد اشاره میکند. و آیه ۱۷۵ سورهی نساء را خاطرنشان میکند که: «پس آنان که به خدا گرویدند و به او متوسل شدند، بزودی همهی آنها را به جایگاه رحم و فضل خود (یعنی بهشت ابدی) درخواهم آورد و در راه راست به سوی خودش رهبری نماید.»
فصل پایانی کتاب به نتیجه گیری نویسنده اختصاص دارد و چنین میگوید: من این کتاب را خالصانه برای رضای خدا نوشتم و از نظرات شما استقبال خواهم کرد. میدانم که این کتاب به خاطر محدودیتهای شخصی من یک اثر کامل نیست یا از ماهیت علمی و تخصصی کافی برخوردار نیست. من در اینجا سعی کردم تصویر کلی از مسیری که خودم به سمت اسلام پیمودم به همراه کمی پیشینهی زندگی شخصی، کمی مطالعه در زمینهی مقایسهی ادیان، و مختصری تفسیر دربارهی موضوعاتی که برای خود من به عنوان یک زن امریکایی تازه مسلمان جالب بود در اختیار خوانندگان قرار دهم.
در پایان بعنوان حسن ختام یک دعای کوتاه نیز آمده است: بنام خداوند بخشندهی مهربان خداوندا بر پیامبر و خاندان وی درود فرست. من خداوند تبارک و تعالی را شکر میگویم که مرا هدایت کرد آن هنگام که هیچ کس در اطراف من هدایت نیافته بود، خدایی که منبع هر خیر و برکتی است که من در زندگی از آن برخوردار بودهام و به حقیقت که خداوند بخشندهی مهربان است و سپاس از آن اوست … خداوندا ما را از گمراهی و وسوسههای شیطانی محفوظ بدار، تا کمتر گناه کنیم و به اعمال نیک خود بیفزاییم. خداوندا نیتهای ما را خالص گردان …
منبع: سایت سازمان تبلیغات اسلامی