به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )
شاگرد بنا
سلام
من شاگرد بنای محله شما هستم
همان کسی که برجهای چند طبقهی کوچهی همسایهتان را ساخت،
استاد مرا هم استخدام کرد
و استاد، من را…
و من با تمام سلولهای بدنم
درک میکنم
دستهای پینه بستهی مولا را…
موقع کار میفهمم که تشنه لبی حسین بن علی (علیه السلام) یعنی چه؟
این را شاید آن آقای مداح که هر روز
با پژوی شاسی بلند مشکیاش از کنارمان رد میشود درک نکند
اما من وقتی در دریای کنایهها و طعنههای دور و برم
روزه میگیرم و نماز اول وقت را کنار گچ و سیمان میخوانم
خوب میفهمم صحیفه سجادیه یعنی چه؟
من نیازی ندارم
که برای گریه افتادن خودم یا دوستانم بر حادثه کربلا
متوسل به حضرت خزانه شوم!!
وقتی نام حسین (علیه السلام) را میشنوم، گریهام میگیرد.
از بالای برجهای نیمهکاره میشود همه چیز را دید…
آدمهایی را که صدای موزیک ماشینشان را آن قدر زیاد میکنند
تا صدای اذان را نشنوند
دخترهایی که نمیدانند فاطمه (سلام الله علیها) که بود،
حجاب چه فلسفهای دارد
و نمیدانند بانو فقط هیجده سال داشت!
میبینم دیشهای ماهواره را…
که مثل چشم
خیره شدهاند به
آقای شیطان؛
وقتی اذان را میشنوم
حس میکنم که، چقدر بوی دلتنگی میدهد
و چقدر در این اوضاع و احوال
مهدی صاحبالزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تنها و غریب است.
جمال طاهری- رمضان ۱۳۸۷