تاریخ انتشار :

مجموعه مستند آفتاب گردان (ماداگاسکار)

وقتی نماز می خواندم خواهر کوچکم پرسید این حرکات رو برای چه انجام میدهم؟!

در ماه محرم با مکتب امام حسین و عاشورا آشنا شدم. و از ظلمی که به او شده بود بسیار متأثر شدم اصلا نمی توانستم فردی به قساوت یزید را متصور بشوم.مظلومیت امام حسین باعث شد تصمیم بگیرم در همین ماه مسلمان شوم.

به گزارش رهیافته (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان) استفانی(نجمه) از ماداگاسکار از داستان مسلمان شدنش برای ما می گوید:

فیلم این متن را اینجا ببینید

اسم من استفانی بود که بعداز مسلمان شدن نجمه را انتخاب کردم و در کشور ماداگاسکار بدنیا آمدم.

اکثریت مردم کشور ماداگاسکار مسیحی هستند. من در یک خانواده مسیحی بدنیا آمدم در خانواده ما سه تا خواهر بودیم که من و خواهر کوچکترم مسلمان شدیم.

خانواده ام با اینکه مسیحی هستند ولی به احکام اسلام احترام می گذارند و گوشت خوک و ذبح غیر شرعی مصرف نمی کنند.

من تا سن ۱۹ سالگی مسیحی بودم و خیلی کنجکاو بودم در مورد اسلام تحقیق کنم، به همین بهانه پیش یک مبلغ خانم مسلمان رفتم تا درمورد اسلام اطلاعات کسب کنم.

او برایم ازاعتقادات، احکام و آموزه های اسلام گفت، وقتی با دیدگاه اسلام آشنا شدم و از پنجره اسلام به دنیا نگاه کردم، اشتیاقم بیشتر شد. در اسلام کسی حق ندارد ظلم بکند و خداوند به عدالت رفتار می کند و کسی را بخاطر گناه دیگری مجازات نمی کند همانطور که در قرآن فرموده {وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى} در حالی که در مسیحیت آمده اگر پدری غوره بخورد دهان فرزندش ترش می شود.

با اینکه مسیحی بودم ولی با مسلمانان همراه آن خانم مبلغ نماز می خواندم و در ماه رمضان به احترام آنها چیزی نمی خوردم.

در ماه محرم با مکتب امام حسین و عاشورا آشنا شدم. و از ظلمی که به او شده بود بسیار متأثر شدم اصلا نمی توانستم فردی به قساوت یزید را متصور بشوم.مظلومیت امام حسین باعث شد تصمیم بگیرم در همین ماه مسلمان شوم.

دردوران دانشگاه بدنبال مطالعه و تحقیق در مورد اسلام بودم که به من گفتند در ایران می توانم منابع خوبی بدست آورم. همین بهانه باعث شد که به همراه نامزدم که تازه با هم آشنا شده بودیم به ایران سفر کنیم و همکنون حدود سه سال است که در مدرسه بنت الهدای قم مشغول تحصیل در رشته کلام هستم، همسرم هم در مدرسه امام خمینی مشغول تحصیل است و حاصل ازدواج ما که در ایران انجام شد دختر دو نیم ساله ام هست.

برای اینکه بتوانم در کشورم مبلغ خوبی برای اسلام باشیم به همراه همسرم رشته کلام را انتخاب کردیم.

وقتی در ماداگاسکار تازه مسلمان شده بودم، خانواده ام مخالفتی با انجام فرائض دینی من نداشتند وقتی نماز می خواندم خواهر کوچکم پرسید این حرکات رو برای چه انجام میدهم؟! برایش توضیح دادم این کار نماز است که مسلمانان اینگونه با خداوند صحبت می کنند. بعد پرسید آیا من هم می توانم انجام دهم؟ گفتم بله همه می توانند مسلمان شوند، دین اسلام و پیامبرش آخرین و کاملترین دین الهی هست و مکمل تمام ادیان از حضرت آدم تا حضرت محمد صلوات الله علیه و اله را در خود جای داده.

خواهرم با شنیدن حرفهایم گفت اگر دین اسلام تمام ادیان الهی را در خود جای داده پس دین کامل و حق است بعد از من خواست تا نماز خواندن را به او یاد بدهم.بعداز اینکه کاملا نماز خواندن را یاد گرفت،با هم به مسجد رفتیم.

بعداز نماز خیلی خوشحال بود و از آنروز همراه من برای خواندن نماز به مسجد می آمد.یک سال بعداز مسافرتم به شهر قم برای دیدن خانواده ام به ماداگاسکار برگشتم خواهرکوچکم که به من خیلی وابسته بود با دیدنم بغض کرد و گفت دیگر نرو من خیلی تنها شدم ونمی دانم سئوالات و مسائل دینی ام را از چه کسی بپرسم، او را آرام کردم و گفتم تو هیچ وقت تنها نیستی وبرای مشکلات و مسائل، استاد دینی که می شناختم به وی معرفی نمودم.

 

تنظیم و پیاده سازی عبدالله خسروی– گروه تحقیقات سایت رهیافته وابسته به انجمن شهید ادواردو آنیلی

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار