تاریخ انتشار :

روایتی از مرحوم لائیب رهیافته فرانسوی

ماجرای دختر گلفروش ایرانی و حسرت بانوی فرانسوی شیعه شده

صحبت دو نفر با هم در کنار جنازه نظرم را جلب کرد أولی پرسید چرا ایشان انقدر علاقه به ایران و ایرانی داشتند و وصیت کرده که در ایران دفن بشود ایشان می گفت که فرهنگ اخلاق و آشنایی ایرانیان به اهل بیت ( علیه السلام) از ما که تازه شیعه شده ایم. خیلی بالاتر است !؟ با شنیدن این گفتگو یاد خاطره ای افتادم که حاجیه خانم لعیب شخصا برایم گفته بود

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان ) به کوشش سعید کریمی /  وقتی جلوی در بیمارستان تؤنن ( یکی از بیمارستانهای معروف پاریس ) رسیدم چند نگهبان بعلت شرایط کنونی (شرایطیکه بخاطر بیم از حملات داعش پس از ۱۳ نوامبر در فرانسه ایجاد شده)جلوی درب بیمارستان ایستاده بودند و مراجعین را راهنمایی میکردند ولی بمحض دیدن من سریع یکی از نگهبان گفت شما برای دیدن خانم لعیب آمده اید ؟ پرسیدم از کجا متوجه شده اید یکی از انها پاسخ داد از زمان بستری شدنش ایشان تا امروز که این خانم فوت کرده اند خیلی مراجعه کننده داشته که همه انها از چهره و رفتارشان مشخص است که از دوستان خانم لعیب هستند و ادامه داد که معلوم است ادم خوبی بوده است که اینهمه دوستدار دارد … وقتی بالای سر تختخواب که روی ان رام خوابیده بود رسیدم دوستان زیادی از فرانسوی و عرب و سیاهپوست حضور داشتند همه غمگین و ناراحت و برخی گوشه ایی برایش قران دیگری زیارتنامه و دعا می خواندند دور تا دور بستر او پارچه های رنگی بود که بعدا متوجه شدم مراجعه کنندگان هر کدام پارچه هایی را که از أماکن منبرکه گرفته اند برای خانم لعیب آورده اند یک تیکه پارچه از مقبره حضرت امام مؤسی کاظم ( علیه السلام ) بود تکه دیگر از حرم حضرت أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) و قطعه دیگر از ضریح حضرت امام حسین ( علیه السلام) و …. به صورت مهربانش خیره شدم و خاطرات گذشته با سرعت از ذهنم رژه می رفتند خانمی گریان با زبان فرانسه بالای سر حاجیه خانم لعیب زمزمه ای به زبان فرانسه داشت که : خدا ترا رحمت کند که مثل مادر برای ما بودی اگر تو من و خانواده ام را با أهلییت ( علیه السلام) اشنا نکرده بودی چه بسا اکنون در دام داعش و یا با أفکار وهابیت باقی مانده بودم هرچه دارم از تو دارم …

صحبت دو نفر با هم در کنار جنازه نظرم را جلب کرد أولی پرسید چرا ایشان انقدر علاقه به ایران و ایرانی داشتند و وصیت کرده که در ایران دفن بشود ایشان می گفت که فرهنگ اخلاق و آشنایی ایرانیان به اهل بیت  ( علیه السلام) از ما که تازه شیعه شده ایم. خیلی بالاتر است !؟ با شنیدن این گفتگو یاد خاطره ای افتادم که حاجیه خانم لعیب شخصا برایم گفته بود

ایشان یکبار تعریف می کردکه : 

یک روز رفتم گلفروشی محل فروشنده یک خانم ایرانی بود که هم او مرا می شناخت که مسلمان و مذهبی هستم و هم من می دانستم که این زن با این لباس و بی حجابی اش اهل چه دسته از ایرانی ها است ( نا گفته نماند این خانم گلفروش ایرانی را که در محله خانم لعیب گلفروشی داشت را من از نزدیک می شناختم از مخالفین جمهوری اسلامی ایران و اهل عیش و نوش ولی .. ولی تأسوعا و عاشورا یک روسری سیاه بر سر می کرد و پنهانی در مراسم شرکت می کرد و هیچکس نمی دانست این همان زن بی حجاب گلفروش خانواده فلانی است بغیر از من که ایشان و همسر و برادرانش را از نزدیک می شناختم ) حاج خانم لعیب می گفت وارد گلفروشی شدم خانم گلفروش خوشحال که یک مشتری ثرتمند مثل خانم لعیب به مغازه او آمده و شروع به خوش امدن گفتن کرد و حاج خانم لعیب به خانم فروشندمی گوید یک دسته گل بزرگ و عالی و گرانقیمت الان درست کن یک دسته گل برای جشن تولد یک عزیز ..خانم گلفروش سریع دست بکار می شود چون میداند که خانم لعیب مثل همیشه علاوه بر هزینه گل یک مقدار هم پول بعنوان. انعام میدهد . کار سبد گل تمام می شود خانم گلفروش سبد گل بزرگی را روی میز گذاشته و می پرسد خانم لعیب این هم سبد گل شما خوبه ؟ خوشتان می اید خانم لعیب خوشحال از سبد گل می گوید عالی است گلفروش می پرسد این سبد گل را برای تولد کدوم ادم خوشبختی است که شما سفارش دادید ؟

خانم لائیب

خانم لعیب خوشحال می می گوید خبر نداری ! برای تولد فاطمه است … گلفروش می گوید من همه افراد خانواده شما را می شناسم هیچکدام از انها نامش فاطمه نیست ! خانم لیهب می گوید نه این دسته گل برای جشن تولد فاطمه دختر محمد رسول خدا است ،،مرحوم خانم لعیب می گفت هنوز جمله من به پایان نرسیده بود که زن گلفروش عصبانی سبد گل را بطرفم پرتاپ کرد راننده همراهم اقا جبرائیل ( از سیاهپوستان قوی هیکل اهل إنتیب که راننده حاج خانم بود میخواهد عکس العمل نشان بدهد خانم لعیب مانع می شود ) .. خانم لعیب می گفت از این حرکت زن گلفروش ناراحت بودم که ناگهان خانم گلفروش فریاد زد که خانم شما به چه جراتی اسم شریف بزرگترین بانوی عالم را اینطور بزبان می اورید مگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه همسایه خونه شما است که أنقدر بی أدبانه نام او را بزبان می اورید . حاج خانم گفته بود ببخشید ما بلد نیستیم بما اموزش نداده اند تو بگو چگونه اسم این بانو را بیاوریم زن گلفروش گفته بود بگو حضرت فاطمه زهرای راضیه ، مرضیه ( سلام الله علیها) دخت رسول أکرم صلی الله …… مرحوم خانم لعیب می گفت سر افکنده و با دلی شکسته از گلفروشی بیرون امدم بعد به راننده ام جبرییل گفتم ببین جبرییل ( اشاره کردم به فضله سگی که گوشه خیابان. بود ) ما از این فضله کمتریم .. دیدی این زن بی حجاب ایرانی چقدر زیبا و شکیل نام بانوی عالم را بزبان آورد جبرائیل این یعنی فرهنگ هیچکس نمی تواند ایران و ایرانی را زمین بزند ما غیر ایرانی ها چقدر بد بخت هستیم ایکاش ما هم ایرانی بودیم ..بخاطر همین مادر آرزو داشت در ایران دفن بشود برای فرهنگ تشیع ناب محمدی که در خون و رگ تمام أقشار جامعه ایرانی جاری است …. خانم محریزه بوسعدیا معروف به حاج خانم لعیب که اکثرا او را مادر صدا می کردند در أوائل انقلاب به مذهب تشیع مشرف شد که همراه با ایشان مریدیان و خدمه های ایشان نیز شیعه شدند با توجه به ثروت و مکنتی داشت همه ثروت خود را در راه تبلیغ شیعه به تبعیت از سرورش حضرت خدیجه کبری ( سلام الله علیها ) خرج کرد عده زیادی توسط ایشان مسلمان و عده زیادی. دیگر توسط ایشان شیعه شدند افتخار ایشان همیشه این بود که شخصا خدمت امام خمینی ( ره ) رسیده بود در أواخر عمرش کنار تختخوابش تابلوی ساده از کربلا بود که دایم به ان نگاه می کرد آرزو داشت که باز یکبار دیگر ایران بیاید که بعلت بیماری کهولت سن امکان پذیر نبود نهایتا بعد از رحلت ایشان طبق وصیت ایشان پیکر مطهرش به ایران منتقل و در شهر مقدس قم دفن شد روحش شاد

moharrazeh4

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار