به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )- گروه ترجمه سایت رهیافتگان / من به دنیا آمده و بزرگ شده تورنتو کانادا بودم ، اما خانواده من اصالتا هندی هستند.
– بیشتر زندگیم را مجبور به داشتن فرهنگ کانادایی بودم همانطور که در خانه فرهنگ هندی داشتیم.
بنابراین با فرهنگ ، زبان و مذهب والدینم به خوبی آشنایی دارم. (بزرگ شدنم همراه با آشنایی خوبی از فرهنگ و زبان و مذهب والدینم بود.)
– من در معبد رشد کردم بزرگ شده با تعالیم معبد هستم و تقریبا همیشه به کمپ های تابستانی میرفتم و به عبادت مشغول بودم و کارهای این چنینی. در واقع ، من با هر دو فرهنگ خانوادگی و آنچه در مدرسه آموختم آشنایی پیدا کردم.
– در تورنتو به دبیرستان رفتم . بسیار کوشا و درس خوان بودم اما در کنار آن تفریحات خود را نیز داشتم. عاشق موسیقی بودم. قبلا به مدت ۱۱ سال گیتار میزدم .
چگونه مسلمان شدم
– وقتی به عقب بر میگردم که چگونه به اسلام روی آوردم، این اتفاق برای من خیلی متفاوت از بسیاری از انسانهای دیگر بود. چرا که فکر نمیکردم هیچ نوع مشکل یا احساسی که من رو به سمت حقیقت هدایت کند وجود داشته باشد.
– وقتی که نوجوان بودم، احساس خوشایند و راحتی با مذهب والدینم که با آن بزرگ شده بودم نداشتم و با آن ارتباط برقرار نمیکردم. در حقیقت در برحهای از زمان نسبت به این مسأله متعصب و مدافع بودم، بیشتر میتوانید بگویید متعهد، اما آن تعهد برای من مانند یک پوسته یا حفاظ بود، خیلی مقدس و این تنها بخاطر این بود که سعی میکردم از خود دفاع کنم.
– هرگز تسلیم باورهای بت پرستی نشدم و به خدای یگانه باور داشتم. این عقاید هرگز با باورهای من سازگاری نداشت. همچنین، تعداد متعددی توضیحات مختلفی وجود داشت که در تعاریف علمی نمیگنجید. به این قانع نبودم که حقیقت آنجاست در حالی که آموزههای خوبی وجود داشت و من باید آن را روشن میکردم که ارزشها و عقاید در هر مذهبی یافت میشوند .
– بعد از کنار گذاشتن مذهب والدینم ( دین اجدادم ) زمانی که تنها یک نوجوان بودم ، به انجیل و مسیحیت گرایش پیدا کردم. ( با انجیل و مسیحیت آشنا شدم ). انجیل را خواندم ، بسیار زیبا بود به دلیل اینکه من را با یگانگی خدا آشنا کرد، فکر میکنم در عهد عتیق بود که من با توحید آشنایی پیدا کردم.
– و آن خیلی به من کمک کرد و اینکه این خدا بسیار کریم بود و همزمان این توانایی و قدرت خداوند بود که واقعا من را به سمت خود میکشاند، و دلیل بودن پیامبران که مردانی بودند که پیام آور الهی بودند . اما خودشان ازمردم عادی بودند و این عهد عتیق هست که من درباره آن فکر میکنم ، این مطلب ، بسیار بسیار من را جذب میکند . تحقیقات من از اینجا شروع شد.
– شروع به مطالعه و خواندن عهد جدید کردم. از ارزشهایی که در آن یافتم بسیار خوشنود شدم و به وجد آمدم . چراکه مرا عاشق شخصیت مسیح کرد. اما در آن موقع به طور کامل نتوانستم آن را قلبا بپذیرم ، زیرا این موضوع با من سازگاری نداشت . زمانی بود که من تمام مذاهب را کنار گذاشتم و در آن زمان بی دین شدم.
– اما پس از مدتی نتوانستم آنطور بی دین باقی بمانم و منکر خدا شوم. به خاطر اینکه آن را در قلبم حس میکردم و آن فقط به خاطر منطقی بود که من را احاطه کرده بود که این جهان توسط یک آفرینندهی توانا خلق شده و این دقیقا چیزی بود که من رو به سمت هر زمزمهی معنوی سوق میداد، محفل بودایی ، یا یک کلیسای کاتولیک یا یک معبد سیک یا حتی گاهی یک مرتاض هندی و یا پدر و مادرم. تنها مذهبی که در واقع هرگز مرا از روبه رو شدن با آن نگران نمیکرد اسلام بود.
– پدر و مادرم هندی هستند و اهل یک شهر مذهبی در هندوستان، بنابراین با اسلام آشنایی داریم، نه تنها با عقاید اسلامی بلکه با شیوههای زندگی و فرهنگ اسلامی نیز آشنایی پیدا کردهایم. اما چیزی که همیشه با آن مواجه بودیم تصورات غلطی بود که در اطراف ما وجود داشت. وقتی که بزرگ شدم با اسلام آشنایی پیدا کردم، همیشه توجه خاصی به باورها و عقاید خاص داشتم مثل باورهای غلط در مورد تروریسم و یا حقوق زنان، اینها موضوعاتی بودند که مانع میشدند که حتی نگاهی به مذهب نداشته باشم و تمایلی به تحقیق در آن باره بکنم.
– بسیاری از دوستانم در دبیرستان ، در حقیقت بعضی دوستان صمیمی ام در مدرسه مسلمان بودند. در واقع آنها مانند مسلمانها عمل نمیکردند. من هرگز نشانهای از اسلام را در عملکرد آنها پیدا نکردم چرا که همگی یک جور رفتار میکردیم و وجه تمایزی وجود نداشت. تنها زمانی که به دانشگاه رفتم فهمیدم که مکانی است که میتوانی کمی بیشتر از عقایدت بگویی ، یا سؤالاتی از خودت و اطرافیانت بپرسی . من در حقیقت به سمت کتابی علمی در قرآن رفتم و مشغول به گرفتن کارشناسی ارشد در آن باره شدم . تصمیم گرفتم نگاه منتقدانهای به آنچه که این مذهب در پی گفتن آن است داشته باشم.
– در ارتباط با آن لحظه تعریف کردنی ، یقینا میتوانم بگویم که آن لحظهای که به دنبال حقایق علمی در قرآن میگشتم طرز تفکر بسیار منطقی داشتم . ترجیح می دهم بیشتر منطقی فکر کنم تا احساسی که چرا که عملکرد های مذهبی- احساسی بسیاری را تجربه کرده بودم و می دانستم که حقیقت تنها یک مفهوم احساسی نبود بلکه یک مفهوم عقلانی منطقی بود. من باید حقیقتی را می یافتم که در همه موارد منطقی و قابل اطمینان می بود. زمانی که به کتاب های علمی برگرفته از قرآن که من را به دانستن همهی آنچه که آن مذهب بود سوق میداد روی آودم ، بیشک آن لحظه ، روزی بود که ایمان آوردم . و شهادتین را گفتم
زندگی بعد از قبول اسلام
– بعد از آنکه مسلمان شدم ، خیلی زود درباره تغییر مذهبم به اسلام به پدر و مادرم و همه اطرافیانم گفتم . این زمانی بود که کمی به رفتارم واکنش نشان دادند که ریش گذاشتم و چیزهای اینچنینی . آنها دچار همان باورهای غلطی بودند که قبلا من هم دچارش بودم.
– به هیچ عنوان آنها را مقصر نمی دانم و به آنها خرده نمیگیرم ، در حقیقت این یک نا آگاهی و جهل بیغرض بود چرا که آنجا جایی بود که باورهای غلط را دربارهی مذهب داشتند و تا آن لحظه هیچ کس برای آنها توضیحی نداده بود تا آنها را به زیبایی واقعیت اسلام آشنا کند. بنابراین زمانی که خانواده کمی واکنش منفی نسبت به من نشان دادند، میدانستم که این واکنش احساسی آنهاست و متوجه این موضوع نیستند که تا چه حد انسان بهتری شدم یا اینکه چرا تصمیم به این تغییر گرفتم.
– وقتی که مسلمان شدم هیچ شبکهی اینترنتی حمایت کنندهی اجتماعی مبنی بر کمک به یک تازهمسلمان در آنجا نبود. در آنجا دستگاه بزرگی که حقایق این دین را منتشر و پخش کند نیز وجود نداشت .
– این جایی بود که فکر میکنم کمک شخصی من میتواند به کار بیاید همانطور که هر روز سعی در شناخت این دین دارم همانطور هم تمایل به آموختن آن به دیگران در من وجود دارد و قصد سهل و آسان نمودن این تغییر به اسلام را برای هر آنکس که میخواهد را دارم تا به مردم بفهمانیم که وقتی آنها قصد مسلمان شدن دارند مجبور به از دست دادن هویت خود نیستند. آنها همچنان ( هنوز) همان علایق و بیعلاقگیهای خود را دارند.
– من قصد این را دارم تا این راه برای خانوادهها سهل و آسان شود تا به آنها بفهمانیم که این افراد هنوز همان انسانهای سابق هستند. پسر یا دختر، خواهر یا برادران آنها و تنها چیزی که تغییر کرده است طرز نگرش آنهاست. انها فقط با واقعیت بزرگتری آشنا شدهاند.
– فکر میکنم بزرگترین کاری که اسلام در حق من کرده آن رضایت قلبی است که به من بخشیده تا سرانجام متوجه چرایی وجودم در این دنیا و دلیل خلق این جهان هستی شدم. بنابراین حس میکنم که با طبیعت اطرافم هم گام و هم سو شدم. با همهی آنها و طبیعت. حتی همهی حیوانات زیبا هستند. حس بسیار زیبایی است که با یاد خدا در صبح بیدار شوی و معجزهاش را در ذهن خود مرور کنی.
– فکر میکنم که برای هر انسانی، حیوانی و ….. احترام قائل هستم. شما میگویید اسلام در بسیاری از زمینهها مجموعهای از حقوق است. من یاد گرفتم که به والدینم بیش از پیش احترام بگذارم و به مردم با هر کیش و آیینی. فکر میکنم این نوع احترام در دنیای امروز که مجبور با التیام بخششیدن به زخمهای گذشته هستیم ، نیاز است.
گروه ترجمه سایت رهیافتگان
کانال رسمی سایت رهیافتگان در تلگرام https://telegram.me/rahyafte_com