تاریخ انتشار :

اشاره ‌ای كوتاه به زندگی و مبارزه:

قاضی حسین احمد؛ منادی جهاد، صلح و تقریب

او به عنوان یکی از صاحب ‌نظران برجسته اسلامی علاوه بر عضویت در مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی، درباره پدیده‌ های اسلام سیاسی معاصر یعنی «بیداری اسلامی»، آرا و نظرات قابل تأملی ارائه کرده است. از نظر وی «بیداری اسلامی»، استمرار داشته و نتایج مطلوبی در این راستا به دست خواهد آمد؛ لذا می ‌توان آن را یک فرایند تدریجی و پرثمر تلقی کرد

 

494-a-2

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )،دفتر ایام عمر با شتاب بی ‌امان ورق می ‌خورد و حوادث روزگار، یکی پس از دیگری رخ می ‌نماید و انسان وقتی می ‌خواهد به امری بپردازد، مسئله دیگری از راه می ‌رسد و موضوع را تغییر می ‌دهد و به نحوی، قدرت تصمیم‌ گیری در انتخاب موضوع بحث، از انسان سلب می ‌گردد! دوستان و برادران، یکی پس از دیگری، از دار دنیا می ‌روند و ما ناباورانه شاهد کوچشان می‌ شویم و در سوگشان غمناک؛ ولی چه چاره ‌ای جز تسلیم و رضا می ‌توان تصور نمود؟ به‌نظر می‌ رسد که یکی از ناگواری های عمر طولانی، علاوه بر مشکلات جسمانی و شخصی، درگذشت دوستان و برادران و آشنایان و خویشان را نظاره ‌گر بودن است.

قرار بود که به مناسبت هفتمین روز درگذشت برادر مجاهد، قاضی حسین احمد، امیر سابق جماعت اسلامی پاکستان و دوست قدیمی و نیم قرنی، ذکر خیری به‌ عمل آید که ناگهان چهلمین روز درگذشتش فرا رسید و اینک به همین مناسبت اشاره ‌ای کوتاه به زندگی و مبارزه او به عمل می‌آید تا حداقل ادای دینی مختصر در بزرگداشت یاد و خاطره مجاهدی شود که عمری در راه جهاد، صلح، وحدت و تقریب مذاهب اسلامی کوشش نمود و به همین سبب به عنوان مدافع صلح، آزادی و تقریب شناخته شد و نامش جاودانه خواهد ماند.
سیدهادی خسروشاهی
*****
تولد و خانواده
قاضی حسین احمد در سال ۱۳۱۸ ش/۱۲ ژوئن ۱۹۳۸م در روستای «کاکا صاحب» از توابع منطقه «زیارت» در شهرستان «نوشهره» نزدیک «پیشاور» به دنیا آمد. پدرش «مولانا قاضی محمد عبدالرب»، یکی از علما و سیاستمداران برجسته شبه‌ قاره هند بود و به ‌عنوان نماینده مسلمانان در ایالت «سرحد» سابق («خیبر پختونخواه» فعلی)، انتخاب شد.

قاضی حسین آخرین فرزند وی بود. تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را در زادگاهش فرا گرفت و سپس در دانشگاه علوم اسلامی پیشاور ادامه تحصیل داد و توانست مدرک فوق ‌لیسانس در تاریخ و جغرافیا را به ‌دست آورد و آنگاه در مقام «دانشیار» دانشکده های رسمی به تدریس پرداخت؛ ولی پس از چندی، آن را رها ساخت. او که نخست عضو «جمعیت طلبه پاکستان» شده بود، در سال ۱۹۷۰ به عضویت رسمی جماعت اسلامی درآمد و به سبب توانایی های فوق ‌العاده‌ ای که داشت، ابتدا به عنوان معاون جماعت اسلامی انتخاب گردید و سرانجام در سال ۱۹۸۷ به رهبری حزب برگزیده شد و به عنوان سومین «امیر جماعت اسلامی» به فعالیت خود دامنه گسترده ‌تری داد.

قاضی حسین مدتی نیز برای کمک به جماعت اسلامی و امرار معاش، همزمان به بعضی امور بازرگانی پرداخت؛ ولی این امر، او را از اداره امور جماعت اسلامی باز نداشت، تا اینکه در سال ۲۰۰۹ م، به علت مشکلات جسمانی از رهبری جماعت کناره‌ گیری کرد و به عنوان عضو شورای مرکزی حزب در زمینه ‌های مختلفی به کار خود در استمرار و تحقق اهداف جماعت ادامه داد.

او مدتی نیز عضویت مجلس شیوخ پاکستان را پذیرفت تا بتواند در تصمیم‌گیری کلان سیاسی کشور هم نقش جماعت اسلامی را تثبیت نماید و به مدت یک‌ سال عضو مجلس سنای پاکستان بود؛ اما پس از حوادث مسجد لعل ‌پور، در اعتراض به سیاست های دولت وقت ـ بی ‌نظیر بوتو ـ استعفا کرد تا باز به‌ طور تمام وقت، در درون جماعت اسلامی باشد؛ زیرا به ‌گفته او سازمان بیش از دو هزار مؤسسه فرهنگی و علمی ـ از مدارس ابتدایی تا دانشکده ـ داشت که چهل ‌هزار دانش ‌آموز و دانشجو در آن ها تحصیل می ‌کردند و رسیدگی به امور آن ها به فردی فعال و تمام وقت نیاز داشت.

البته پس از کناره‌ گیری قاضی حسین از امارت جماعت، انتخابات تعیین رهبری در داخل جماعت، طبق آیین ‌نامه مصوبه شورای جماعت، برگزار گردید و سید منور حسین به عنوان امیر جدید جماعت اسلامی، انتخاب گردید. در واقع قاضی حسین احمد، پس از مولانا سید ابوالاعلی مودودی و شیخ میان طفیل احمد، سومین امیر منتخب جماعت اسلامی پاکستان بود و پس از استعفا نیز، همچنان مشاور عالی سازمان باقی ماند و رهنمودهایش مورد توجه رهبر بعدی قرار می‌گرفت و در واقع او به مدت ۴۲ سال در شورای مرکزی جماعت اسلامی، انجام وظیفه کرد.

آشنایی با جماعت اسلامی

آشنایی اینجانب با «جماعت اسلامی پاکستان» به بیش از نیم ‌قرن پیش برمی‌ گردد. طلبه نوجوان پر جوش و خروشی که به‌ تنهایی می ‌خواست با همه جهان اسلام ارتباط داشته باشد و در این راستا، با سازمان ها و احزاب اسلامی و رهبری حرکت های اسلامی، مکاتبه‌ می‌ کرد که مجموعه پاسخ ها و نامه ‌های واصله، خود گنجینه ‌ای از اسناد تاریخی است. از جمله این سازمان ها، «جماعت اسلامی» بود که مولانا سید ابوالاعلی مودودی در پاکستان تأسیس کرده بود و کتاب ها و رساله ‌های پر‌شماری در زمینه مسائل مختلف اجتماعی منتشر می‌ساخت و البته اغلبشان از تألیفات خود مودودی بود که نخست به زبان اردو منتشر می ‌گردید و سپس در لاهور و دمشق به زبان های دیگر، از جمله عربی و انگلیسی ترجمه می ‌شد و انتشار می ‌یافت. در ایران نیز شاید نخستین اثری که از مودودی ترجمه و در سال ۱۳۴۰ در تهران چاپ و منتشر شد، رساله «برنامه انقلاب اسلامی» و سپس کتاب «مبادی اسلام» بود که هر دو را مرحوم استاد سید غلامرضا سعیدی ترجمه کرد.

اینجانب در ایام تابستان، به علت تعطیلی حوزه و گرمای طاقت‌ فرسای قم و فقدان وسائل سرمایشی (حتی پنکه) به تبریز می ‌رفتم که توفیق اجباری «صله ارحام» هم نصیب می ‌شد و البته علاوه بر کتب درسی، کتاب ها و رساله ‌های جدید از انتشارات عربی واصله از بلاد اسلامی را هم با خود همراه می‌ بردم تا اگر فرصتی شد، به مطالعه یا ترجمه آن ها بپردازم. در ماه رمضان ۱۳۸۱ق، زودتر از موعد تعطیلی تابستان، به تبریز رفتم تا در کنار خانواده بتوانم روزه بگیرم. در آن ایام، دوستان و آشنایان، به ویژه جوانان دانشجو، مانند مرحوم محمد حنیف ‌نژاد، دکتر قهرمانی، شهید دکتر معیری، دکتر میلانی و… به دیدارم می ‌آمدند و بنده نیز مشتاقانه از آنان استقبال می ‌کردم. در همین اوقات بود که به ترجمه یکی از رساله ‌های مولانا مودودی پرداختم که ماجرا و چگونگی ‌اش را در مقدمه آن رساله آورده ‌ام که چنین است:

«دوست عزیزی برای تجدید دیدار، به منزل ما آمد. در ضمن صحبت از نشریات اسلام جدید، از رساله «برنامه انقلاب اسلامی» نوشته استاد سید ابوالاعلی مودودی که اخیراً در تهران چاپ شده است، خیلی تعریف و تمجید ‌کرد؛ ولی از نویسنده و آثار دیگرش اطلاعاتی نداشت. من اجمالاً توضیح دادم: استاد مودودی یکی از متفکران و دانشمندان بنام جهان اسلام است و مقالات و آثار فکری و قلمی ‌اش در همه مطبوعات اسلامی جهان، منتشر شده و می‌ شود و از سوی دیگر ایشان رهبر «جماعت اسلامی» است که از سازمان های اسلامی فعال پاکستان می‌ باشد. استاد مودودی کتاب ها و رساله‌ های زیادی درباره مسائل روز، به انگلیسی یا به اردو نوشته که در پاکستان منتشر شده و سپس از طرف «دارالعروبه للدعوه الاسلامیه» که شعبه ‌ای از «جماعه اسلامی» است، به عربی ترجمه گشته و از لاهور منتشر شده است.

آشنایی جوانان کشورهای اسلامی و عربی با آثار او سبب شد که نوشته‌ ها و رساله‌ هایش در قاهره از طرف «لجنه الشباب المسلم» (کمیته جوانان مسلمان) تجدید چاپ شود و سپس این آثار در دمشق تحت عنوان «ذخائر الفکر الاسلامی» از طرف «مؤسسه النشر الاسلامی» و همچنین در بغداد از طرف «مکتبه النهضه» چاپ و پخش گردد…

این توضیحات برای دوست من تازگی داشت و مسرت ‌آور بود و اظهار تمایل کرد که رساله ‌های دیگر استاد را هم بخواند. اتفاقاً چند رساله استاد از جمله «نظام ‌الحیاه فی‌ الاسلام»، و «معضلات الاقتصاد وحلها فی ‌الاسلام» را با خود به تبریز آورده بودم تا اگر فرصتی پیش آمد، مطالعه کنم. دوست من آن ها را دید و از آن میان، «معضلات الاقتصاد» را انتخاب کرد و از من خواست که آن را به فارسی ترجمه کنم تا ایشان چاپ کند. دلیلی که بر این انتخاب آورد، این بود که: نوع مردم و بالخصوص نسل جوان، از اقتصاد اسلامی حتی آگاهی سطحی و مقدماتی هم ندارند! من این امر را با همه مشکلاتی که وجود داشت، به دو علت، پذیرفتم:

اولاً، برای اینکه استاد خلیل الحامدی معتمد دارالعروبه، یک سال پیش ضمن ارسال آثار استاد مودودی به این‌جانب طی نامه‌ ای تمایل شدید استاد را به ترجمه آثارش به فارسی، اعلام کرده و از من خواسته بود که به این کار اقدام کنم؛ اما تا آن روز موفق نشده بودم.

ثانیاً، برای اینکه دلیل دوست من در لزوم ترجمه این نشریه به فارسی(عدم آگاهی نسل جوان از مسائل اقتصادی اسلامی) مسئله ‌ای بود که خود من نیز پس از تماس زیاد با نسل جوان، آن را درک کرده و دیده بودم!

آری، مردم مسلمان ما و بالخصوص نسل جدید و حتی تحصیل ‌کرده ‌ها که در دانشگاه چگونگی اقتصاد اسکیموها و قبایل دور افتاده ‌ترین نقاط قاره سیاه هم برای آن ها تدریس می ‌شود، علاوه بر اینکه از مسائل اقتصاد اسلامی چیزی نمی ‌دانند، اصولا از اصل اسلام هم فقط یک سلسله اعمالی را دیده یا شنیده ‌اند که هم ‌اکنون حقیقت و معنویت آنها هم از میان نوع مردم، رخت بربسته و جز ظواهری خشک و خالی، چیزی از آنها باقی ‌نمانده است.

از دیگر سو، در بازار دیده ‌اند که غش، تقلب، کلاه‌ برداری، رباخواری، سفته‌ بازی (۱) و هزار و یک نوع حقه بازی دیگر، معمول و شایع است. و از طرف دیگر می ‌بینند که به طور کلی در همه کشورهای اسلامی مفاسد ضدانسانی رژیم کاپیتالیسم غربی، در سایه پیروی و تبعیت از اصول سرمایه ‌داری غربی و با استدلال های غلط و سوء استفاده از: «الناس مسلّطون علی اموالهم» و اصل «مالکیت فردی» و بدون در نظر داشتن «اشتراکیت در ضروریات اولیه زندگی» و قاعده «لاضرر» و … به طور روزافزون رو به تزاید است و کسی هم ابراز مخالفت نمی‌ کند و حقیقت را نمی ‌گوید.

از همین‌جا اصولا گروهی از آنان گمان کرده‌ اند که اسلام طرفدار سرمایه‌ داری است، یا لااقل در مسائل اقتصادی راه و روش خاصی ندارد و توده‌ های مسلمان باید تابع و پیرو راه و روش استعمارگران و امپریالیست‌ ها باشند؛ چنان ‌که در سایه تسلط سیاسی امپریالیسم غربی بر سرزمین های اسلامی، عملاً چنین شده است. مشاهده این جریانات، دلیل دوم برای تصمیم ‌گرفتن به ترجمه این رساله گردید و خوشبختانه این کار، در عرض یکی دو هفته به پایان رسید.

مسائل دیگری بود که می‌خواستم در این مقدمه بیاورم؛ ولی دیدم که در این صورت مقدمه ما «فرع مزید بر اصل» خواهد شد؛ ولی اشاره به دو نکته در اینجا ضروری است:

۱ـ در این مسئله و هر مسئله دیگری نسل جوان و تحصیل‌ کرده و روشنفکر تقصیر زیادی ندارد؛ زیرا متأسفانه کتاب ها و رهنمودها و تجربه ‌های انکارناپذیر ارجدارترین و جامع ‌الاطراف‌ ترین مکتب فکری و اجتماعی و ارشادی موجود جهان که اسلام باشد، به زبان فارسی و در ایران یا اصولاً منتشر نشده و در دسترس آنان قرار داده نشده و یا فقط در محیط‌ های خاصی نشر یافته است. (۲)

البته این قصور یا تقصیر ـ یا هر دو ـ در وهله اول بر ذمه کسانی است که قدرت و توانایی داشته ‌اند که دست به تألیف و ترجمه یا چاپ و نشر همچو رساله ‌ها و آثاری بزنند، اما از ترس زوال مقام موهوم و موقعیت شامخ افسانه ‌ای و از همه بالاتر اعراض و تکفیر گروهی، دست به سیاه و سفید نمی ‌زنند و در نتیجه خلأ فکری موجود در نسل جوان را خواهی نخواهی افکاری پر می ‌کند که نتیجه آن عاید ما و طرز فکر ما نخواهد شد.

۲ـ این رساله فقط به منظور آگاهی های مقدماتی از کلیات بخشی از مسائل اقتصاد اسلامی است، وگرنه بسیار روشن است که همه مسائل اقتصادی اسلام را نمی ‌توان در یک رساله کوچک مطرح ساخت، یا تمام اصول و فروع آن را شرح داد و یا با مکتب‌ های اقتصادی دیگر مقایسه نمود و مباحث آنها را مورد تجزیه و تحلیل عمیق و همه جانبه ‌ای قرار داد. خوشبختانه اخیراً کتاب های ارجداری در این زمینه، به عربی منتشر شده که اگر به فارسی ترجمه شوند به خوبی می‌ توانند این مسئله را مورد بررسی قرار دهند و این خلأ موجود را لااقل در این زمینه پر کنند. از جمله این کتاب هاست: «معرکه الاسلام و الرأسمالیه» (جنگ اسلام و سرمایه‌ داری) از استاد سید قطب، (۳) «الاشتراکیه و الاسلام» از استاد دکتر مصطفی سباعی استاد دانشگاه دمشق و مدیر ماهنامه تئوریک «حضاره الاسلام»، «اقتصادنا» استاد علامه آقای سیدمحمدباقر صدر (۴) و «الاقتصاد الاسلامی» (دو جلد) از دوست دانشمند آقای سیدحسن شیرازی و «اسلام والاشتراکیه» از استاد شیخ محمد غزالی مصری و کتاب های دیگری که در مصر، سوریه، عراق چاپ و منتشر شده‌ اند و از این میان آنچه به نظر من مفید تر و جامع‌ تر است، دو کتاب «اقتصادنا» و «الاشتراکیه و الاسلام» است و بسیار به‌ جاست که به فارسی ترجمه و منتشر شوند.

این رساله مولانا مودودی با اینکه عنوانش «معضلات الاقتصاد و حلها فی‌الاسلام» (مشکلات اقتصادی و حل آن در اسلام) بود، «اسلام و مشکلات اقتصادی» قرار دادم. از رساله‌ های او اسلام و جاهلیت، دین و پایدار، سیاست در اسلام، روش زندگی در اسلام، به سوی قانون اسلامی، قادیانی‌گری، به وسیله دوستان و برادران و این‌جانب ترجمه شده که بعضی از آنها چاپ شده و بقیه نیز آماده چاپ است… تبریز، محرم‌ الحرام ۱۳۸۲ق»

این مقدمه بنده بر ترجمه کتاب استاد مودودی بود که چاپ و نشرش، آثار مثبت زیادی در توسعه روابط با جماعت اسلامی و دیگران داشت.

آشنایی با قاضی حسین

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )،ارتباط اینجانب با جماعت اسلامی، با «تبادل فرهنگی» توسعه یافت و به توصیه و معرفی به عمل آمده از سوی رهبری جماعت اسلامی، کتاب ها و نشریات متعددی از هند، سوریه، عراق و مصر، علاوه بر کتاب های منتشر شده از سوی «دارالعرویه للدعوه الاسلامیه» ـ بخش عربی جماعت اسلامی ـ هم به دستم رسید و من نیز مطبوعات جدید حوزه علمیه قم، از جمله مجله «مکتب اسلام» و نشریات تألیفی یا ترجمه شده فارسی را برایشان می‌ فرستادم.

در اواخر ماه سال ۱۹۷۲م مطابق معمول در اتاق تحریریه دفتر مجله «مکتب اسلام» نشسته بودم که مسئول امور توزیع مجله آمد و گفت: «یک آقای پاکستانی آمده و می ‌خواهد شما را ببیند.» گفتم: «تشریف بیاورد» و این برادر پاکستانی وارد شد و ما با احترام تعارف کردیم و نشست و خود را «قاضی حسین» معرفی نمود و گفت: حامل سلام مولانا مودودی و نامه شیخ خلیل حامدی و چند کتاب عربی و انگلیسی برای حقیر است. تا او چای خود را بخورد، من نامه را خواندم که ترجمه فارسی ‌اش چنین است:

«… برادر ارجمند… السلام علیکم و رحمه ‌الله‌ و برکاته. امید که در صحت و سلامت باشید. آورنده این نامه، آقای قاضی حسین احمد یکی از افراد برجسته جماعت اسلامی است. او به قصد بازدید از بلاد اسلامی و بررسی اوضاع حرکت های اسلامی و ارتباط با اسلام ‌گرایان و رجال دعوت و ارشاد، از پاکستان بیرون آمده است و امید است که از طرف شما تشویق و رهنمودها را دریافت کند. مناسب است اشاره کنم که آقای قاضی به نشر کتاب های اسلامی به زبان فارسی در افغانستان توسط جوانان دعوت در آن سامان، اهتمام دارد. حضرت استاد ابوالاعلی مودودی و همه برادران بر شما سلام می‌ فرستند…مخلص، خلیل احمد‌ الحامدی»

10-a

پس از پایان معارفه و گرفتن کتاب ها و تشکر از حضور وی در ایران و حوزه علمیه قم، قاضی حسین گفت: «برادر، یک میهمان خانه ارزان به من معرفی کنید تا دو روزی که می ‌خواهم در قم بمانم، در آنجا اقامت کنم.» با خنده گفتم: «الان در خدمت شما می ‌رویم و آن میهمان خانه ارزان را نشانتان می ‌دهم؛ چون خودتان نمی ‌توانید پیدا کنید.» بعد او را به خانه طلبگی خود بردم و علی‌رغم اصرار او که به مسافرخانه برود، نگذاشتم و دو روز اقامتش را در منزل حقیر به سر برد و البته خود به تنهایی به زیارت حرم حضرت معصومه(علیه السلام) و بازدید از مساجد و کتابخانه ‌ها می‌رفت؛ اما در بازدید از بعضی علما و مراجع، من همراه ایشان بودم که او به معرفی جماعت اسلامی و فعالیت های فرهنگی آن می‌ پرداخت و از اینکه مجال این دید و بازدیدها برایش فراهم شده ـ و به قول او آن هم خیلی ارزان ـ سپاسگزار بود.

پس از مراجعت قاضی حسین، روابط ما با جماعت اسلامی بیشتر شد که مکاتبات حقیر با مولانا مودودی و خلیل احمد حامدی و محمد عاصم حداد و دکتر خورشید احمد، از اعضای کادر رهبری چگونگی این روابط را روشن‌ می ‌سازد که انشاء الله در یادداشت های مربوط به «جماعت اسلامی پاکستان» آنها را خواهم آورد و یکی دو نمونه از آنها را در مقدمه کتاب «فلسفه نهضت حسینی» که شامل ترجمه بحث سید ابوالاعلی مودودی درباره فلسفه شهادت امام حسین علیه ‌السلام است و اخیراً منتشر شده است، آورده ‌ام. (۵)

در مورد توسعه روابط فرهنگی بین حوزه علمیه قم و جماعت اسلامی اشاره به این نکته بی مناسبت نیست که همین علائق برادرانه و صمیمانه موجب شد بعضی از کتاب های مولانا مودودی، توسط شخصیت ‌هایی چون: آیت ‌الله ابراهیم امینی، آیت‌ الله محمدعلی گرامی و استاد سید غلامرضا سعیدی و دیگر دوستان در قم ترجمه و منتشر گردد. این روابط پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران همچنان ادامه یافت و در نخستین مراحل پیروزی، مولانا مودودی پیام تبریکی به امام خمینی(ره) فرستاد و امام نیز پاسخ دادند که متن آن «در صحیفه امام» آمده است (۶) و سپس هیأتی به سرپرستی دکتر خورشید احمد، از طرف جماعت اسلامی به ایران آمد که در قم به خدمت حضرت امام رسیدند.

نقش قاضی حسین در کنفرانس وحدت ‌المسلمین در اسلام ‌آباد

در سال ۱۳۶۶ به هنگام اقامت در ایتالیا (واتیکان)، برادر اخوانی قدیمی دکتر ابراهیم صلاح از برن سوئیس تلفن کرد که فرزند ارشد مرحوم عبدالوهاب عزام، شخصیت معروف مصری و عضو مؤسس دارالتقریب قاهره، مقیم لندن و دبیر «المجلس الاسلامی» (Islamic Councll) از شما دعوت کرده که سفری به لندن داشته باشید تا درباره امر مهمی به مشورت بپردازد.

طبق قرار با دکتر صلاح یک هفته بعد، به لندن رفتم و در دیدار و مذاکره مشروحی با سالم عزام، در منزل وی در منطقه (Grosvenor Crescent) و با حضور دکتر ابراهیم صلاح، تصمیم گرفته شد که برای متوقف ساختن آتش جنگ تجاوزکارانه عراق بر ضد ایران، کنفرانسی در سطح رهبران حرکت های اسلامی همه بلاد اسلامی، بدون دخالت دولت ها تشکیل گردد و را حل پایان دادن به جنگ و ریخته شدن خون مردم مسلمان از سوی نمایندگان ملت ها مطرح گردد. نظر آنها این بود که کنفرانس در «ژنو» تشکیل گردد؛ اما بنده پیشنهاد کردم که بهتر است در یک کشور اسلامی منعقد شود تا از نفوذ احتمالی غربی ها، دور باشد و از سوی دیگر، اخذ ویزا هم برای همگان آسان باشد.

مدتی گذشت و «برادران» تاریخ و محل اجلاس را که «اسلام ‌آباد» پاکستان بود، اطلاع دادند و این جانب که پیشنهاد کرده بودم آیت‌ الله جنتی و آیت ‌الله تسخیری هم حتماً در آن اجلاس حضور یابند، همراه آن دو بزرگوار در اجلاس حضور یافتم. در آن اجلاس اکثریت قریب به اتفاق رهبران حرکت های اسلامی حضور یافته بودند که از جمله آنان افراد زیر بود: مرحوم نجم ‌الدین اربکان (رئیس حزب رفاه)، شیخ عمر عبدالرحمن (مفتی جهادیون مصر)،‌ شیخ حامد ابوالنصر (مرشد اخوان ‌المسلمین)، عدنان سعدالدین (از رهبری اخوان سوریه)، شیخ سعید شعبان (حرکت اسلامی توحید لبنان)، برهان ‌الدین ربانی (رئیس جمعیت اسلامی افغانستان) به همراه تقریباً همه رهبران جهادی افغان، و دهها شخصیت برجسته دیگر از همه بلاد …

نتیجه نهایی این کنفرانس آن بود که برای اولین بار، برادران اسلامی رسماً در قطعنامه پایانی، اعلام داشتند که آغازگر جنگ، عراق بوده و باید خسارت های وارده بر ایران را پس از توقف فوری تجاوز جبران شود. آنچه در این اجلاس قابل توجه بود، نقش اساسی مرحوم قاضی حسین احمد، در جمع کلمه رهبران حرکت ها و ایجاد عملی وحدت بین مسلمین، بود. گردآوری همه رهبران حرکت های اسلامی، از سراسر جهان، امر‌ آسانی نبود. گرچه طراح اصلی برگزاری اجلاس، برادران مصری با همکاری برادران ایرانی بودند، ولی کارگردان صحنه، مرحوم قاضی حسین بود و البته برای حفظ احترام، ژنرال ضیاء الحق ـ رئیس جمهوری وقت پاکستان ـ هم در جلسه‌ حضور یافت و با همه علما و رهبران اسلامی، ملاقات نمود؛ ولی همین دیدارها هم توسط مرحوم قاضی حسین برنامه ‌‌ریزی شده بود تا از بروز هرگونه مشکلی از سوی دولت متمایل به غرب، جلوگیری کند.

بی‌تردید قاضی حسین با مدیریت ویژه خود و به عنوان نماینده جماعت اسلامی پاکستان، در موفقیت این اجلاس نقش ارزنده ‌ای به عهده داشت و در واقع خیلی تاثیرگذار بود و بی‌شک پاداش او عندالله محفوظ است.

نکته جالبی که در حاشیه این اجلاس اتفاق افتاد، این بود که هیأت ایرانی به ریاست آیت ‌الله جنتی وقتی وارد اسلام ‌آباد شد، استقبال کننده اصلی، مرحوم قاضی حسین بود. ایشان در میان اعضای هیأت‌ نخست به سراغ من آمد و معانقه و مصافحه انجام شد که من گفتم: «رئیس هیأت، آیت ‌الله جنتی هستند» و او با احترام به سراغ ایشان رفت. آیت‌ الله جنتی از نامبرده پرسید: «شما از کی با آقای خسروشاهی آشنا هستید؟» گفت: «حدود بیست سال قبل از طرف جماعت اسلامی به ایران آمدم و برای آشنایی با حوزه علمیه قم و کتابخانه‌ ها و منشورات آن، به قم رفتم. نامه ‌ای از مدیر دایره عربی جماعت، به ایشان داشتم که آن را ایصال کردم و بعد از ایشان خواستم یک میهمان خانه ارزان قیمت معرفی کنند و ایشان در دفتر مجله مکتب اسلام مشغول بود، گفت اجازه بدهید کارم تمام شود تا میهمان خانه ارزانی را به شما نشان دهم و پس از صرف چای، همراهشان سوار درشکه شدیم و ایشان مرا به منزل خودشان برد و گفت: میهمان خانه ارزان و طلبه‌ ای ورود شما را خیر مقدم می ‌گوید! همین صفا و صمیمیت، مرا جذب کرد و مرید ایشان شدم.» و سپس به شوخی گفت: «من از همان تاریخ با ایشان بیعت کرده ‌ام!» البته این بیانات در حضور آیت ‌الله جنتی و آیت ‌الله تسخیری، نشان ‌دهنده صدق و صفا و صمیمیت خود قاضی حسین بود.

نکته عجیبی که در حاشیه این اجلاس اتفاق افتاد و من هنوز آن را فراموش نکرده ‌ام و برایم قابل توجیه هم نیست ـ و به اصطلاح تفهیم اتهام هم نشده است ـ این بود که قرار بود هیأت ایرانی در جلسه‌ ای خصوصی، مواضع قابل طرح ایران را بررسی و ارزیابی و سپس در جلسه عمومی و رسمی اجلاس مطرح سازد و ناگهان ما مطلع شدیم که این جلسه خصوصی با حضور آیت ‌الله جنتی و آیت ‌الله تسخیری و برادر ارجمند آقای میرمحمود موسوی ـ سفیر ایران در پاکستان ـ تشکیل شده و بنده و برادران دیگری که از طرف وزارت امور خارجه به اسلام ‌آباد آمده بودند و می ‌توانستند دیدگاه ها را مطرح سازند، دعوت نکرده بودند! برای من که یک ضلع اصلی از سه ضلع نخستین این اجلاس بودم، این روش قانع‌ کننده نبود، البته سخنی به میان نیاوردم و ظاهراً این عدم توجه، ناشی از عدم اطلاع از اصل ماجرا و نقش حقیر در انعقاد آن اجلاس بود.

ماجرای سلمان رشدی

در ماجرای سلمان رشدی، پس از فتوای تاریخی امام خمینی(ره)، مسئولان وزارت ارشاد تصمیم گرفتند که گروه هایی برای روشنگری به بعضی از بلاد بروند. اینجانب هم به عنوان رئیس هیأت ایرانی، برای سفر به پاکستان انتخاب شده بودم و اعضای هیأت عبارت بودند از آیت ‌الله جلالی خمینی (حفظه الله) و مولانا اسحاق مدنی (حفظه ‌الله) و یکی دو نفر دیگر از دوستان وزارت ارشاد.رهسپار پاکستان شدیم و در اسلام ‌‌آباد و کراچی و لاهور همراه برادران مسئول در سفارتخانه و نمایندگی فرهنگی به دیدار علما و بزرگان شیعه و سنی رفتیم و جلسات مشترکی تشکیل شد، سخنرانی های پرارزشی ایراد گردید، ولی «خانم بی‌ نظیر بوتو» که نخست ‌وزیر بود، به بهانه ‌های اداری و برنامه‌ های قبلی آماده ملاقات نشد؛ اما هیأت ایرانی با مسئولان امور مذهبی دولت و علمای برجسته پاکستان ملاقات کرد و برنامه ‌های عمومی مشترکی اجرا کردند که انعکاس وسیعی در رسانه ‌های ملی ـ دولتی پاکستان داشت.

تلاش و کوشش پرخروش برادر عزیزمان «صادق گنجی» ـ وابسته فرهنگی ایران در پاکستان، لاهور ـ در پربار شدن دیدارها، با توجه به شناخت دقیق و روابط گسترده با محافظ مذهبی و سیاسی، در موفقیت این دیدار نقش تأثیرگذاری داشت. یکی از این برنامه ‌ها دیدار از «المنصوره» مرکز ثقل جماعت اسلامی و استاد قاضی حسین احمد و بقیه اعضای کمیته مرکزی جماعت اسلامی بود. قاضی حسین، در مسئله سلمان رشدی همراه و همفکر ما بود و اقدامات وسیعی در این زمینه، توسط رسانه ‌ها و شعبه ‌های جماعت در سراسر پاکستان انجام داد و از حضور گروه ایرانی به گرمی استقبال نمود.

صادق گنجی، جوان پرشوری که در اوج شکوفایی بود و آینده درخشانی برای جنبه فرهنگی گسترده او انتظار می ‌رفت، در جلسه خداحافظی برگشت به ایران، در جلو درب ورودی هتلی که برای تقدیر از او، مجلسی برپا داشته بودند، به دست گروه جنایتکار سلفی «جنگوی» به شهادت رسید.

در راه ایجاد وحدت

قاضی حسین در دوران حکومت داوودخان در افغانستان، گروه بسیاری از اعضای سازمان های اسلامی و جوانان مسلمان افغانستان را که به پاکستان فرار کرده بودند، مورد حمایت قرار داد و در اداره امور آنان، نقش کلیدی ایفا کرد و در مبارزات مسلحانه گروه های اسلامی در افغانستان، به یاری همه آنان شتافت و البته برخی او را متهم ساختند که او گروه گلبدین حکمتیار را کمک می‌ کند؛ ولی قاضی حسین می ‌گفت: «برای ما جهاد بر ضد دشمن اشغالگر اصل بود و در این راه به همه برادران، به ویژه احزابی چون حزب ‌اسلامی، جمعیت اسلامی و اتحاد اسلامی کمک و یاری می ‌رساندیم و سپس برای جلوگیری از جنگ داخلی بین مجاهدان تلاش بی ‌وقفه ‌ای انجام دادیم.» او در این مورد در بحرانی ‌ترین شرایط، علی رغم همه خطرات چندین بار به ایالات مختلف افغانستان سفر کرد و برای آشتی برادران جهادی، اقدام نمود.

قاضی حسین به علت نزدیکی با جمهوری اسلامی ایران و یا همکاری با حکومت ژنرال ضیاء الحق به خیانت متهم گردید و گروه افراطی طالبان پاکستان همواره او را شخصی غیرمطلوب نامیدند که می ‌بایست از بین برده می ‌شد و یک بار هم برای ترورش اقدام کردند که ناموفق بود؛ ولی «حکیم الله محسود»، از فرماندهان طالبان پاکستان همچنان به شدت از او انتقاد می ‌کرد.

شاید یکی از علل اصلی مخالفت گروه های تندرو پاکستان با وی، علاوه بر نزدیکی مواضع او به دیدگاه های نظام اسلامی ایران، مخالفت جدی وی با تعصبات قومی و مذهبی بود. او در واقع دشمن سرسخت خشونت های مذهبی و ایجاد فتنه بین شیعه و سنی بود و از اختلاف ‌افکنان بین پیروان مذاهب اسلامی سخت انتقاد می ‌کرد.

بدین ‌ترتیب قاضی حسین چه در دوران رهبری، و چه در دوران پس از استعفا، همچنان و همواره در استمرار راه مبارزه منطقی سیدابوالاعلی مودودی فردی کوشا و فعال بود و در واقع، به عنوان نماینده اسلام معتدل، نه تنها در پاکستان، بلکه در کشورهای همجوار نیز تأثیرگذار بود و در سطح فراملی، به عنوان نماینده مردم پاکستان پیشتاز حمایت از حرکت های اسلامی و مبارزات مسلحانه برضد اشغالگران در هند و افغانستان و فلسطین شناخته می ‌شد.

برای ارزیابی جایگاه واقعی او در جهان اسلام و فعالیت ریشه ‌دارش در سطح بین‌ الملل می ‌توان به طور کلی گفت که قاضی حسین مسلمانی فراجناحی بود که در چهارچوب یک تشکل سیاسی، مذهبی، به اقدامات دامنه ‌دار و ثمربخشی در طول چهل سال فعالیت و تلاش خود دست زد. شاید بتوان گفت تبیین روش و منش او، در زندگی سیاسی و اجتماعی، نیازمند تألیف کتاب مبسوطی است؛ اما در این مختصر، می‌ توان خلاصه‌ ای از یک تحلیل مفید و ارزشمند را در سطوری چند برای تکمیل این بحث، نقل کرد. این تحلیل کوتاه به برخی از وجوه و ابعاد شخصیتی و عملکرد او اشاره دارد که امیدواریم مورد توجه علاقه ‌مندان قرار گیرد و تفصیل بیشتر را به کتاب «تاریخ و عملکرد جماعت اسلامی» موکول نمود.

شخصیت، جایگاه، اهداف و اقدامات

قاضی حسین احمد که فعالیتش را از یک تشکل سیاسی ـ مذهبی ریشه ‌دار و بین ‌المللی اسلامی آغاز کرد و تا چند دهه ادامه داد، به درستی در سال های پایانی عمر خود، دغدغه اصلی ‌اش یکپارچگی و همگرایی مسلمانان بود. در واقع او تمامی مساعی خویش را صرف وحدت امت اسلامی نمود و با تندروی، افراطی‌ گری و تحجر که عامل اصلی انشقاق مسلمین است، مخالف بود. وی علاوه بر آرا و نظریات سیاسی منطقه‌ ای، ایده‌ های سیاسی و روابط بین ‌المللی سازنده ‌ای نیز داشت. همواره به حمایت از آرمان فلسطین تأکید می ‌کرد و نسبت به اهداف مخرب آمریکا در منطقه نگران بود؛ لذا در یکی از مواضع خود تصریح می‌کند: «پیش از آنکه آمریکا کشورهای پاکستان، چین و ایران را قربانی منافع اقتصادی و سیاسی خود سازد، باید این کشورها به صورت یک بلوک قدرت منطقه ‌ای در مقابل سیاست های آمریکا، ایستادگی کنند.» به باور او، آمریکا در افغانستان نیز اهداف شوم اقتصادی، نظامی و سیاسی را پیگیری می‌ کند؛ لذا حاضر نخواهد شد افغانستان را رها کند.

او در موضوع رفتارهای اعتقادی و سیاسی مسلمانان بر نکات و محورهای حساس و تعیین ‌کننده تاکید می ‌کرد. به باور وی «مسلمانان به جای اینکه روحیه شهادت‌ طلبی را علیه یکدیگر استفاده کنند، باید علیه دشمنان استفاده کنند.» از این منظر، او اصرار داشت که «تبلیغ مذهب و فرقه بر هیچ مسلمانی جایز نیست، بلکه تبلیغ بندگی خداوند و توحید لازم و واجب است» و می ‌گفت: «مشترکات ما بسیار بیشتر از تفاوت هاست و دشمن نیز منتظر است تا از کوچکترین اختلاف برای ضربه زدن به مسلمانان بهره گیرد». در واقع او به شدت از گروه های تندرو و تکفیری انتقاد می ‌کرد و روش آنان را مخالف مبانی اسلامی می ‌دانست.

با اعلام رسمی این مواضع روشنگرانه بود که قاضی حسین احمد، در آخر آبان ۱۳۹۱، در مناطق شمال غربی پاکستان مورد حمله انتحاری قرار گرفت، اما جان سالم به در برد. از منظر سیاسی، این گونه ترورها غالباً با اهداف چند جانبه انجام می ‌شود و در آن عمدتاً افرادی مورد حمله قرار می‌ گیرند که در بسیج مردمی و ایجاد جریان‌ های عمومی نقش مؤثری دارند.

ماهیت فراگیر عملکرد قاضی حسین در تأکید و ترویج ارزش ها و اصول مشترک اسلامی، وی را به به یک شخصیت مذهبی و سیاسی فراگروهی و فراملی تبدیل کرد؛ از این رو او به عنوان یک فرد بانفوذ و مقبول خواص و عوام در اغلب کشورهای اسلامی شناخته می ‌شد.

او به عنوان یکی از صاحب ‌نظران برجسته اسلامی علاوه بر عضویت در مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی، درباره پدیده‌ های اسلام سیاسی معاصر یعنی «بیداری اسلامی»، آرا و نظرات قابل تأملی ارائه کرده است. از نظر وی «بیداری اسلامی»، استمرار داشته و نتایج مطلوبی در این راستا به دست خواهد آمد؛ لذا می ‌توان آن را یک فرایند تدریجی و پرثمر تلقی کرد.

در مورد ساختار سازی و نظام ‌سازی برآمده از «بیداری اسلامی»، نیز ایده ‌های او می ‌تواند راهگشا باشد. وی با رد اندیشه ‌های سکولار، ایجاد حکومت اسلامی را «سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)» می ‌دانست و موفقیت مسلمانان را مستلزم پیمودن راه آن حضرت در ایجاد نظام حکومتی می ‌دانست. و در همین جهت، در کنفرانس بزرگ بیداری اسلامی در ایران شرکت نمود و سخنرانی کرد و به عضویت مجمع بیداری اسلامی درآمد و در برخی اظهارات خود، بیداری امت اسلامی را تنها راه‌ حل مشکلات جهان اسلام نامید و معتقد بود بیداری اسلامی امروز اشتراکات فرقه ‌های گوناگون اسلامی را به هم نزدیک کرده که این خود فرصتی تاریخی برای حل مشکلات میان مسلمانان است.

قاضی حسین به منظور تثبیت و نهادینه کردن دستاوردهای بیداری اسلامی، بر نهادسازی مردمی اهتمام وافری داشت. در این راستا پیشنهاد کرد: «یک شورای راهبردی مستقل بدون تکیه بر دولت ها ایجاد شود.» و پس از تاسیس دبیرخانه دائمی بیداری اسلامی در تهران، به عضویت آن درآمد و به عنوان عضو اصلی و برجسته شورای مرکزی مجمع جهانی بیداری اسلامی محسوب گردید.

وی به منظور تحکیم و عینیت بخشیدن به آرای برجسته خود، آن ها را در قالب نهادها و تشکل ‌های مردمی و فراگیر سازماندهی نمود و در این مسیر، در پاکستان تشکیلاتی را پی ریخت که بر اساسش مذاهب اسلامی در آن گردهم می ‌آیند و نظرات خود را بیان می ‌کنند؛ زیرا وی این امر را برای ایجاد وحدت حداکثری میان مسلمانان و پرهیز از تفرقه و فرقه‌ گرایی مهم می ‌دانست. برای تحقق این مهم طی سال ها تلاش و مجاهدت در سال ۲۰۰۲م نسبت به تشکیل مجلس «وحدت متحده عمل» متشکل از احزاب مذهبی مختلف شیعی و سنی اهتمام ورزید و در آخرین سال عمرش، بیش از ۳۰ حزب و گروه مذهی میانه‌ رو پاکستان را در دوم خرداد ۱۳۹۱ در جلسه ‌ای که در اسلام ‌آباد میان علمای شیعه و سنی برگزار شد، گرد هم آورد و آن ها موافقت خود را برای ایجاد «شورای همبستگی ملی» اعلام کردند و قاضی حسین احمد را به عنوان رئیس این شورا، انتخاب کردند.

شورای همبستگی ملی با اساسنامه ۲۲ بندی کار خود را شروع کرد، که «برقراری نظام اسلامی در کشور» نیز از اهداف ذکر شده در این اساسنامه می ‌باشد. اهداف این شورا پایان دادن به خشونت های فرقه‌ ای و کاهش دشمنی و عداوت در میان اجتماعات گوناگون در این کشور عنوان شده است…» (۷)

‌بی‌تردید فقدان وی، نتایج غیرمطلوبی بر جریان پیشرفت این هدف و اندیشه خواهد داشت و رکودی در عرضه الگوی رفتاری منطقی و معتدل و اتحاد‌گرا در بین احزاب سیاسی ـ مذهبی بروز خواهد کرد؛ ولی انتظار آن است که همکارانش در جماعت اسلامی و سازمان «شورای همبستگی ملی» برای پیشرفت اهداف، راه قاضی حسین را ادامه دهند و آثار منفی فقدان وی را در کوتاه مدت برطرف سازند.

قاضی حسین احمد به علت نارسایی قلبی، در بیمارستانی در «اسلام ‌آباد» بستری شد و سرانجام در دی ماه ۱۳۹۱ شمسی در ۷۴ سالگی به رحمت حق پیوس

منبع: سایت استاد خسرو شاهی

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار